کد مطلب:102415 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:457

انقلاب در اوضاع اقتصادی











انقلاب همه جانبه و ژرف امام تنها سیاسی نیست، بعد مكمل آن، انقلاب در اوضاع اقتصادی مردم است. در آن روزگار عده ای دارای همه چیز بودند و اكثریت مردم بی بهره از نیازهای نخستین زندگی، لذا امام آشكارا و به بانگ بلند در سپیده دم به دست گرفتن مسوولیت سرپرستی مردم می گوید:

«و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء، لرددته، فان فی

[صفحه 133]

العدل سعه. و من ضاق علیه العدل، فالجور علیه اضیق!»[1].

سوگند به خدا، اگر مال مردم را بیابم كه با آن زن به همسری گرفته اند و كنیزكان خریداری كرده اند، بی هیچ تردید و درنگی آن را به جایگاه حق خود باز می گردانم، زیرا گشایش و آزادی در عدالت و داد است. هر كس كه داد او را به تنگنا درآورد، بیداد بیشتر به تنگنایش اندازد!

آری عدالت، اكثریت را به میدان گشاده ی برخورداری از حداقل، وارد می كند و اقلیت را دچار تنگنای قانون و برابری و دادگستری!

از این روی، كسانی كه همه چیز را برای خود می خواهند، فریادشان از عدالت بلند شده، بانگ برآرند كه آزادی اقتصادی از میان رفت و در زیر فرمانروایی علی (ع) ما اختیار دارایی خود را هم نداریم. اما باید بودن یا نبودن این آزادی را از مردم گرسنه و پابرهنه و ستمدیده ای پرسید كه دارایی و ثروتشان بوسیله ی همان اقلیت ثروت اندوز و سوداگر به یغما رفته است.

در روزگار فرمانروایی علی (ع) آزادی ابراز عقیده و اظهار نظر، در همه ی ابعاد سیاسی هست، وسیله ی رشد آزاد استعدادهای انسانی وجود دارد، لیكن هرج و مرج در اداره ی امور مردم، بی بند و باری مالی، آزادی خوردن حق دیگران و استثمار و بهره كشی از توده ی مردم، هرگز!

همینكه امیرالمومنین زمام امور را به كف عدل خود گرفت، برای توزیع مال در میان مردم، برابری را به عنوان نظامی مناسب، قرار داد، به همگان: عرب و غیر عرب، سیاه و سفید و از هر گروه و طبقه و دسته، یكسان بخشید، هیچ كس، در

[صفحه 134]

نظر او، بر دیگران برتری و امتیازی نداشت، زیرا در نظام ارزشی اسلام، تنها عامل برتری و امتیاز فردی بر دیگری، پرواپیشگی است كه تعیین دقیق اندازه ی تقوا و پاداش هماهنگ آن، به گفته ی امیرالمومنین، تنها از خدا برمی آید و بس، آن هم فردا در روز شمار و در هنگام رستاخیز.

برخی از كسانی كه در روزگار عمر و عثمان دارای امتیازاتی بودند و بر پایه ی امتیازات، درامدهای بسیار كلان به دست آورده بودند، از دادگری و نظام برابری امام داد برآورده به سرزنش و گله برآمدند و خواستار حفظ همان شیوه شدند و به زبان پند و اندرز و در پوشش خیرخواهی به امیرالمومنین سفارش كردند كه با این كار برای خود دشمن نتراش، بلكه با داد و دهش و به رسمیت شناختن و اجرا كردن روش دو خلیفه ی پیشین، هواداران و دوستانی به دست آور و پیروزی خود را پایندان و پایدار كن. امام در پاسخ آنان گفت:

«اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن و لیت علیه؟! و الله لا اطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما! لو كان المال لی لسویت بینهم، فكیف و انما المال مال الله!»

[صفحه 135]

آیا به من فرمان می دهید كه با ستم و با بیرون رفتن از داد دردهش، درباره ی كسی كه سرپرستی او به من سپرده شده است خواستار رسیدن به پیروزی شوم؟! سوگند به خدا، تا روزگار گردون می گردد و تا ستاره ای در آسمان ستاره ی دیگری را آهنگ می كند پیرامون چنین چیزی نمی گردم! اگر دارایی به من تعلق داشت بدون شك آن را به یكسان در میان آنان پخش می كردم، پس چگونه (برابری را در دادن سهم از بیت المال عموم به خلق خدا پیگیری نكنم) در مالی كه متعلق به خدا است!

معیار امیرالمومنین برای هر كاری فرمان خدا و آموزش قرآن و شیوه ی عمل پیامبر بزرگوار اسلام است و هیچ عامل دیگر، یا ملاحظه ای را دخالت نمی دهد، فرمانروایی، زمامداری، رهبری و پیشوایی وسیله هایی هستند برای آگاه ساختن مردم نسبت به جهان و راهنمایی افراد آگاه و آزاد برای رفتن به سوی پروردگار و به سوی هدف بینهایت انسان متكامل. اگر رهبری بدین هدف دست یابد، پیروزی را هم به دست آورده است، خواه بر مسند سرپرستی و پیشوایی چهار روز بیشتر بماند، خواه كمتر. امیرالمومنین كه در همه حال كارش آگاه كردن و آموزش دادن و رهبری و راهنمائیست، در دنباله ی سخن می گوید:

«الا و ان اعطاء المال فی غیر حقه تبذیر و اسراف و هو یرفع صاحبه فی الدنیا و یضعه فی الاخره و یكرمه فی الناس و یهینه عند الله. و لم یضع امرو ماله فی غیر حقه و لا عند غیر اهله الا حرمه الله شكرهم و كان لغیره ودهم، فان زلت به النعل یوما فاحتاج الی معونتهم، فشر خلیل و الام خدین!»[2].

[صفحه 136]

هان بدانید كه دادن مال در جایگاه ناحق و ناشایست، بریز و بپاش و زیاده روی می باشد، این گونه دهش نا به جا پایگاه دهنده را در این جهان بالا می برد و در آن جهان پست می كند و به زمین می زند، او را در چشم مردمی كه از دهش ناحق او برخوردار شده اند ارجمند و گرامی می گرداند و در پیشگاه خدا خوار و بیمقدار می كند. هیچ شخصی نبوده است كه مال و خواسته اش را در جایگاهی ناشایست نهاده باشد، یا به افراد نا اهل و ناسزاوار داده باشد مگر اینكه خدا او را از سپاسگزاری آنان بی بهره می گرداند و دوستی آن افراد را بهره ی دیگری می كند، اگر روزگاری گام چنین دهنده ای لغزید و به یاری برخورداران از مال خود نیازمند شد، برای او بدترین دوست و سرزنشگرترین یار خواهند بود!

در این سخن پر مغز نیز حقایقی چند نهفته است كه به برخی از آنها اشاره می شود:

[صفحه 137]

1- مال- اگر چه در اختیار شخص معینی باشد- هزینه كردن آن باید به جا و بر پایه ی حق و به اندازه باشد، زیرا مال وسیله ایست در دست افراد یا زمامدار برای گذران انسانی زندگی مردم، بنابراین بریز و بپاش و حتی بیش از اندازه هزینه كردن و یا بی حساب و ناشایست دادن آن به دیگران، كاریست بر ضد نظام ارزشی،

2- بخشش و دهش بیجا، اگر چه بخشنده را در نزد گیرندگان بزرگ جلوه می دهد، لیكن چون كاری خلاف حق و به غرضی نادرست كرده است، در روز بازپسین كه حساب و كتاب دقیقی وجود دارد و امتیازات بر پایه ی پرواپیشگی داده می شود، چنین افراد پست می گردند و به آتشی درمی افتند كه درست بر خلاف منظور آنان از بخشیدن بوده است،

3- سپاسگزاری عبارتست از شناختن نعمت و نعمت دهنده و نیز استفاده ی درست و به جا از نعمت و این كار در صورتی تحقق می پذیرد كه نعمت نیز به جا داده شده باشد، بخشش ناحق و ناشایست به كسانی كه سزاوار آن نیستند، عمل بیجا و باطلی است كه هرگز به نتیجه ی مطلوب دهنده نمی رسد و خدا یاد این بخشش را از دل گیرندگان بیرون برد و آنان نیز در این مال بیجا و مفت به چنگ آورده بركتی نمی یابند و در راههای نادرست مصرف می كنند و چون زود از بین می رود مهر اعطاكننده را از دل بیرون می كنند و به دیگری كه سزاوار است دل می بندند،

4- از آن جا كه این دهش و بخشش ناشایست برای به دست آوردن یك موقعیت اجتماعی و سیاسی، یا اعتبار و حیثیت این جهانی و ناحقی است، اگر روزی بخشش كننده در زندگی بلغزد- كه این چنین افراد بسیار می لغزند- یعنی دچار تنگدستی شود، یا مرتكب یك اشتباه سیاسی گردد و در روز تنگ به یاری و دوستی كسانی نیاز پیدا كند، همان بهره مند شدگان از بخششهای او از همه كس برای او بدتر می شوند و به سرزنش او می پردازند، بر وضع تازه ی او شاد می شوند و با لگدی او را كه بر لبه ی پرتگاه قرار گرفته به ژرفای مغاك سرنگون می كنند. فاعتبروا

[صفحه 138]

یا اولی الابصار: درس عبرت از سرگذشت چنین افراد گیرید، ای كسانی كه بینش و دانش دارید.

امیرالمومنین تنها به تادیب ثروت اندوزان و آزمندان نمی پرداخت، بلكه به دوستان و پیروان كوتاه اندیش خود نیز درسهای گرانبهایی در مورد مال و ثروت و نظام برابری و اصول برادری می داد. عبدالله بن زمعه كه از پیروان امام است، چشمداشتی بیش از دیگران به اموالی دارد كه در اختیار امام است و امانتی است در گردن امام كه باید به صاحبانش یعنی عموم مردم برگرداند. از این روی در پاسخ او می گوید:

«ان هذا المال لیس لی و لا لك و انما هو فی للمسلمین و جلب اسیافهم، فان شركتهم فی حربهم، كان لك مثل حظهم و الا فجناه ایدیهم لا تكون لغیر افواههم.»[3].

بیگمان این مال نه متعلق به شخص من است و نه تو، بلكه تنها باید گفت دستاوردی است متعلق به همه ی مسلمانان كه با شمشیرهای خود در میدانهای جنگ به دست آورده اند، اگر تو در جنگ آنان شركت داشته ای، بهره ی تو هم مانند هر رزمنده ی دیگر است و اگر نداشته ای پس دستچین كرده هایشان سزاوار دهنهای دیگران نمی باشد.

آری نه زمامدار می تواند اموال عمومی را دارایی ویژه ی خود بداند كه به هر كس خواست و به هر اندازه بپردازد و نه شخصی كه در راههای گوناگون كسب مال

[صفحه 139]

شركت نداشته حق دارد، به بهانه های گوناگون چشم طمع به دارایی همگان بدوزد. هر كس از «فی ء» یعنی دستاورد مسلمانان در جنگ به همان اندازه می تواند بهره مند گردد كه در به دست آوردن آن شركت داشته است، شخصی می تواند میوه ی چیده شده را به سوی دهانش ببرد كه دست او بر اثر چیدن میوه از میان خارها خون آلود شده باشد.


صفحه 133، 134، 135، 136، 137، 138، 139.








    1. نهج البلاغه، كلام 15.
    2. نهج البلاغه، كلام 126.
    3. نهج البلاغه، كلام 232.